- گزیدۀ بیانات استاد صبوحی سورۀ نحل جلسۀ اول، 25 بهمن ماه 97
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُون
*حقانیت خلقت عالم هستی، سندی برای اثبات توحید
قیامت حق است پس خداوند منزه است از شرک. بین قیامت و شرک چه ارتباطی است؟ در واقع انکار قیامت ثمرهاش توجیه شرک است؛ اگر قیامتی هست دیگر شرک توجیه ندارد. اگر عقل شما میفهمد که آسمان ها و زمین به حق آفریده شده و عبث نیست و قیامتی در کار است، پس دیگر شرک توجیه ندارد. یعنی باید آمد درِ خانه همان کسی که آسمان ها و زمین را خلق کرده و به حق خلق کرده؛ باید از او سوال کرده که "یا الله" هدف تو از خلقت آسمان ها و زمین چه بوده ؟ میگوید هدف من این بوده که مرا بشناسند، مرا عبادت کنند، کمال بشریت در همین است. پس چرا دیگر شرک؟ پس چرا دیگر انحراف؟ چرا کج روی؟
شرک یعنی انسان برود سراغ کسی که خالق آسمان ها و زمین نیست. سراغ کسی، چیزی، مصداقی که خالق آسمان ها و زمین نیست. مفهموم شرک این است. این دستگاه با عظمت را خدا خلق کرده ولی شما بروید از غیر خدا سوال کنید که من چطور زندگی کنم؛ یا از «غیر خدا» امید داشته باشید که روزی بدهد؛ یا امید به رحمت و بخشش غیر خدا داشته باشید. این میشود شرک. آخر «غیر خدا» چه کاره است که بخواهد ضامن حیات و بقاء و سلامتی شما باشد یا راه زندگی را به شما بیاموزد؟ خدا میگوید در یک صورت فقط شرک توجیه داشت؛ اینکه من آسمان ها و زمین را همین طوری بیهوده خلق کرده باشم. لذا می فرماید "خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ".
- گزیدۀ بیانات استاد صبوحی سورۀ نحل جلسۀ دوم 2 اسفند ماه 97
«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَکُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ﴿۱۰﴾»
«آب آشامیدنی ما دست خداست نه دست قدرت های بزرگ عالَم!»
بعضی ها وقتی قرآن می خوانند، وقتی به آیات مرتبط با پدیده های آسمان و زمین می رسند، سریع رد می شوند؛ می گویند این ها را ول کن برویم سر اصل مطلب! گویا اصل مطلب جای دیگری است! یا به آیات جهنم و بهشت که میرسند، همینطور رفتار میکنند. در حالی که قرآن کتابی است که هر کلمه اش اصل است. اگر قرار نبود پدیده های طبیعی خلقت را با دقت مورد تامل قرار دهیم خدا هم نمی فرمود.
خداوند قرآن را پر کرده است از آیات و نشانه هایی که بگوید این عالم یک آقا بیشتر ندارد؛ یک خدا بیشتر ندارد؛ نمی خواهد به غیر او باج دهید؛ نمی خواهد در مقابل غیر او سر فرود آورید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» . اما ما دنیایمان را بین خدا و قدرت های بزرگ زمین تقسیم کردیم. گاهی اینقدر بیچاره شده ایم که برای آب آشامیدنی مان خیال کردیم باید دست دراز کنیم به سمت دیگران. یک وقتهایی اینقدر بیچاره شده ایم که فکر کردیم باید کسانی را بر مسند بنشانیم که بروند سر تعظیم فرود آورند تا مشکلات اقتصادی ما را حل کنند. چشمانمان را باز کنیم. آیا باور داشتیم که «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» و کج رفتیم و کج می رویم هنوز؟
این مشکلات نقطه تولدش شرک است. اساس پدید آمدن همه مشکلات اقتصادی، مشکلات سیاسی، مشکلات فرهنگی، مشکلات اخلاقی، مشکلات خانوادگی و اساس پدید آمدن همه اینها شرک است؛ موحد نبودن است. مسلمان بودن هم مفهومی است که به هیچ عنوان با شرک سر سازش و آشتی ندارد. پس باید به سمت توحید رفت توحید هم مفهومی است که فقط در ذهن و هنگام نماز نیست در کشت و کار است؛ در صنعت است؛ در انتخاب و رای دادن است؛ در مسئولیت؛ در همه جا هست.
- گزیدۀ بیانات استاد صبوحی سورۀ نحل جلسۀ سوم - 9 اسفند ماه 97
«وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا»
تجلی توحید در تقوا
در آیات قبل داشتیم که وقتی به مشرکان گفته میشود خداوند چه چیزی نازل کرده است، میگویند «این قرآن افسانۀ پیشینیان است». اینجا در مقابل مشرکان، از متقین سخن به میان میآورد و دیدگاه آنها را در مورد قرآن مطرح میفرماید.
چرا نقطه مقابل مشرکین متقین شدند؟ بخاطر اینکه توحید تجلی اش درکجاست؟ در تقوا. اگر توحید به تقوا ختم نشد، اگر توحید در تقوا تجلی پیدا نکرد، یعنی آن توحید ادعایی بیش نیست. حقیقت توحید با میزان تقوا قابل سنجش است. لذا داریم در تعالیم دینی که گناهی از کسی سر نمی زند الا به خاطر شرک. اگر شرک وجود انسان مهار شد، گناه هم مهار می شود، تقوا گل می کند. خدا در قرآن از این اسلوب استفاده می کند، در مقابل مشرکان یا کافران صحبت از متقین می کند. نمی فرماید مکذبان و مصدقان، نمی فرماید مشرکین و موحدان، می فرماید مشرکان و متقین. یعنی موحد به متقی بودن است، مصدق بودن به متقی بودن است.
تقوا تجلی توحید است. واقعا خدا را به یگانگی می شناسید؟ بله می شناسم. پس چرا مرعوب غیر خدا بودی؟ پس چرا از غیر خدا سبک زندگی گرفتی؟ پس چرا از غیر خدا ترسیدی؟ راه غیر خدا را رفتی؟ به غیر خدا امید داشتی، به غیر خدا طمع داشتی؟ به غیر خدا باج دادی؟ رشوه دادی؟ رزقت را چرا از غیر خدا طلب کردی؟ ترسیدی ربا نگیری فقیر شوی؟ ترسیدی قرض الحسنه به مردم بدهی بیچاره شوی؟ تمام این ربا خوردن، رشوه دادن، رشوه گرفتن، دروغ گفتن، خیانت کردن، مرعوب بودن و مغلوب بودن در مقابل غیر خدا، همه زاییده شرک است.
- گزیدۀ بیانات استاد صبوحی سورۀ نحل جلسۀ چهارم - 16 اسفند ماه 97
«وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلا آبَاؤُنَا؛ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ»
سفسطۀ پیچیدۀ مشرکان در بحث توحید و عبودیت
مشرکان گفتند: اگر خدا خواسته بود ما به جای او هیچ چیز را نمی پرستیدیم؛ نه ما و نه پدران مان. می خواهند شرک خودشان را گردن مشیت خدا بیندازند. میگویند اگر خدا راضی به شرک ما نیست چرا جلوی ما تا به حال گرفته نشد؟ چرا پدران ما مشرک به دنیا آمدند و مشرک مردند و کسی مانعشان نشد؟
مشرکان میگویند اگر بت پرستی و شرک ما مورد رضایت خدا نیست باید یک نشانه ای و یک پدیده ای رخ می داد که ما و پدرانمان متوجه شویم که شرک مورد رضای خدا نیست. اما علی القاعده آن اتفاقی که در طول تاریخ افتاده تا به بشر بفهماند شرک مورد رضای خدا نیست، چیزی نیست جز بعثت انبیا. خدا با مبعوث کردن پیغمبران به بشر فهمانده که من به شرک تو راضی نیستم.
مسئله مشرکان این است که بعثت انبیا را برای درک کردن مشیت خدا کافی نمی بینند. میگویند خدا اگر از شرک ما راضی نیست باید یک جور دیگر به ما می فهماند. مثلا وقتی شرک می ورزیم ببینیم دیگر باران نمی بارد یا بچه هایمان می میرند یا از این قبیل. یک اتفاقی (هر چیزی غیر از بعثت انبیا) بیفتد که به ما نشان دهد این شرک خلاف مشیت و رضایت پروردگار است. اینکه یک انسانی بیاید مانند خودمان و به ما بگوید که شما مشرک نشوید شرک حرام است و شرک جایز نیست و ... این مقبول نیست.
در ادامه می فرماید کسانی که قبل از این مشرکان بودند هم همین استدلال را آورند و شرک ورزیدند. اما آیا رسولان خدا برای اینکه بشر بفهمد شرک غلط است، وظیفه ای غیر از ابلاغ مبین داشتند؟ یعنی آیا باید نمایندگان خدا مثلا مشرکان را در جا خشک می کردند؟ یا کاری می کردند کسی شرک ورزید در جا بمیرد؟ خیر چنین چیزی نیست. اگر با بلاغ مبین رسول متوجه مشیت خدا و رضایت خدا نمی شود پس این دیگر راهی برای نجاتش نیست.
- گزیدۀ بیانات استاد صبوحی سورۀ نحل جلسۀ پنجم 22 فروردین ماه 98
«وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» *
پیامبر اکرم (ص) تبیینکنندۀ وحی برای مردم
ما ذکر را (یکجا) به سوی تو نازل کردیم تا آن چه را (تدریجاً) به سوی مردم نازل میشود برایشان تبیین کنی.
وحی که از عالم ملکوت می خواهد نازل شود، این نزول اجمالاً مراتبی دارد. در مرحلۀ اول، نور قرآن یکباره بر قلب شریف پیامبر (ص) نازل میشود. این همانی است که در شب قدر اتفاق افتاد. نه الفاظ قرآن؛ بلکه حقیقت نورانی قرآن به صورت یکجا بر پیامبر نازل شد. این میشود وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ. اما هنوز مراحلی دارد تا به صورت الفاظ، به دست مردم برسد.
مراحل بعدی از قلب پیامبر (ص) است به زبان او. از اینجا به بعد آن نور تنزیل داده می شود می آید پایین؛ می شود الفاظی که به درد مردم می خورد؛ مردم می خوانند. به این می گوییم تنزیل. این به تدریج اتفاق می افتد. این می شود: «مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» که همان الفاظ قرآن است.
حالا پیامبر (ص) که به آن ذکر و آن نور واحد که حقیقت عالیه و رتبه کامل قرآن است دسترسی دارد، می تواند الفاظی که برای مردم نازل شده را تبیین کند.
این آیات می خواهد بگوید پیامبر گرامی اسلام (ص) با تحویل دادن نسخه کامل وحی الهی به مردم، کارش تمام نیست. او خودش رشته اتصال وحی به ملکوت است، او مبیّن وحی است. خب حالا اگر پیامبر (ص) در بین ما نبود که وحی را تبیین کند، تکلیف چیست؟ آیا قرآن در دست مردم رها میشود؟ در نگاه تدبری این آیات هستند که اثبات ولایتند
گفتیم پیامبر گرامی اسلام (ص) تبیینکنندۀ وحی است. حالا اگر پیامبر (ص) در بین ما نبود که وحی را تبیین کند، تکلیف چیست؟ اینجاست که پیامبر (ص) در آن حدیث متواتر غدیر فرمودند: *«معاشرَ الناس تَدبّروا القرآنَ وافهَموا آیاتِه فوَاللهِ لن یُبَیِّنَ لکم زواجرَه ولا یوضِحُ لکم تفسیرَه الّا ... علیُّ بن ابی طالب».
یعنی مردم! قرآن را تدبر کنید و آیات قرآن را بفهمید. اما وقتی تدبر کردید، کار تمام نیست. این «مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» تبیین می خواهد. ای مردم! هرگز کسی برای شما امر و نهی قرآن را تبیین نمی کند و هرگز کسی برای شما تفسیر قرآن را توضیح نمی دهد، جز علی (ع). یعنی پیغمبر اکرم مقام «تبیین» را بعد از خودش می سپارد به امیرالمومنین علی (ع). اگر مقام «أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ» بعد از نبی اکرم (ص) به کسی سپرده نشود، «مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» برای کسی کفایت نمی کند.
حالا آیا غیبت امام زمان علیه السلام دلیل بر بی نیازی مردم از حضور تبیینکننده نیست؟ پاسخ: *اگر علت غایب شدن، بی نیازی مردم بود، نباید هیچوقت ظهوری اتفاق می افتاد.* همان روایاتی که غیبت را ثابت می کند، ظهور را هم ثابت می کند و میگوید مسئولیت در دوران غیبت نباید روی زمین بماند. آن مسئولیت را باید فقهایی که حافظ هوای نفس هستند، به دوش بکشند در حد خودشان.
به وضوح و با قاطعیت می شود اثبات کرد که اگر کسی در قرآن تدبر کند، یقین می کند که امام لازم است؛ امام زنده لازم است. تبیینکننده لازم است؛ مجری لازم است. وقتی این یقین را داریم و می بینیم امروز نیست، یقین می کنیم به اینکه هست و نمی بینیم. غیبت ثابت می شود. چرا نمی بینیم؟ به دلیل اینکه ما ظرفیتمان کم است برای دیدن او و استفاده مستقیم از او.
دقت کنید بخشی از این محبتی که ما به اهل بیت (ع) داریم مربوط به این نگاه است که انتظار ما از امام این است که یک حرمی باشد که برویم شفاء بگیریم یا توبه کنیم. بنگاهی باشد خانه برایمان پیدا کند، شوهر برایمان پیدا کند، زن برایمان پیدا کند. این کارها را خب انجام میدهد. ولی صرفاً همین؟! صرفا مسئولیت او دعا کردن برای منافع شماست؟! پس چرا در طول تاریخ هر امامی آمده، گفته شما بیایید یاری کنید مرا؟ *آخر قرار بوده مردم به امامان کمک بدهند، فقط این نبوده که امامان به مردم کمک بدهند. این کمک چرا داده نشد؟* چرا ائمه تنها ماندند؟ لذا مردم باید به آن ظرفیت لازم خودشان را برسانند.
- گزیدۀ بیانات استاد صبوحی، سورۀ نحل، جلسۀ ششم 29 فروردین ماه 98
« وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِنْ دَابَّة»
بر خلاف تصور عموم مردم، اعتقادات از منظر قرآن بسیار مهم است
- اگر خدا مردم را به خاطر ظلمشان به عذاب گرفته بود، در کل زمین دیگر جنبنده ای باقی نمی ماند. با توجه به سیاق، ظلم همان شرک مردم است؛ اعتقادات مشرکانه.
- در فرهنگ امروز جهان اعتقادات اهمیت اش از بین رفته؛ باورها مهم نیستند. آن چه که در دنیای امروز مهم شده رفتارهاست.* حتی خود ما مسلمان ها پیش خودمان یک وقت هایی خیال می کنیم مهم، رفتار خوب است؛ اگر یک آدمی مال مردم نمی خورد، مهربان است، خوش خلق است و آزار نمی رساند، دیگر آدم خوبی است! حالا باورش هر چه می خواهد باشد! خدا و پیغمبر و معاد را قبول نداشته باشد؛ مگر چقدر اهمیت دارد؟ بر اساس همین نگاه هم هست که وقتی نگاه می کنیم به غرب، می گوییم آنها از ما مسلمان تر هستند! چون رفتارهایشان در یک شاخص هایی از ما بهتر است.
- در سورۀ فاطر بحث کردیم به صورت مفصل و شاه کلیدش این آیه بود: "إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ" (فاطر- 10). *خدا در این تمثیل زیبا می فرماید آنچه به سوی خدا صعود می کند، باورهای پاکیزه است.* اعتقادات ناب؛ پاک از هر گونه شائبه شرک. این است که به سوی خدا بالا میرود. عمل صالح چیست؟ عمل صالح آن کلمۀ طیّب را بالا میبرد.
- مثل هواپیما و سوخت. آنی که بالا می رود بنزین نیست، آن که بالا می رود هواپیماست (باورهای پاک). ولی هواپیما برای اینکه بالا برود چه میخواهد بنزین (اعمال صالح) می خواهد.* اصالت با هواپیماست؛ بنزین کمک می کند که او بالا برود. فرودگاه باشد و میلیون ها لیتر بنزین هم باشد، ولی هواپیما ندارید به چه دردی می خورد؟ {توضیح: هواپیما اگر باشد، با اندکی بنزین هم میتوان بالا رفت ولی وقتی هواپیما نباشد اساساً حرکتی وجود ندارد} اگر فرضاً انسان ها همه رفتارهای خوب را هم به خیال خودشان جمع کنند، ولی باورشان توحیدی نباشد، مشرک باشند در اندیشه و جهان بینی، تمام آن رفتارهای خوب مثل میلیون ها بشکه بنزین است بدون وجود حتی یک هواپیما.
- ما قرآنی ها باید برگردیم به این دنیایی که قرآن برای ما تصویر کرده. *در قرآن هیچ چیز اندازه توحید مهم نیست.* این ادعای من نیست. خودتان قرآن را بخوانید. همهاش می خواهد شرک را از بین ببرد و باورها را اصلاح کند. انسان جز با باورهای توحیدی به کمال نمی رسد. صرفاً کار خوب انجام دادن نیست که مهم است. کار خوب باید به درد آن باورها بخورد.
-
گزیدۀ بیانات استاد صبوحی، سورۀ نحل، جلسۀ هفتم
* « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا عَبْدًا مَمْلُوکًا ... وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا .... ﴿۷5﴾ وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ .... هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۷۶﴾"» *
🔸 *انفاق، در هم شکنندۀ نظام طبقاتی*
✅ عدل در این آیات چیست؟ عدل همان انفاق است که ثمره توحید است. چرا عدل انفاق است؟ چون یکی از حرفهای مهم اسلام این بود که بگوید اینکه شما در جامعه خودتان یک نظام طبقاتی درست کردید، یک عده اشراف و اعیان و باعرضهگان هستند، و یک عده هم مستضعفان و گرسنگان، این عدالت نیست. این وضعیت باید در هم بشکند. عدالت این است که حداقل این طبقات محروم مستضعف در مایحتاج خود محتاج نباشند به این و آن.
✅ این عدالت با چه برمی گردد جای خودش؟ با انفاق. یعنی باید فرهنگ انفاق به گونه ای در جامعه جلو برود که این اختلاف طبقاتی به هم بخورد. به خاطر همین هم مشرکان طبقۀ اعیان و اشراف، از اسلام و از توحید بدشان می آمد.
✅ خداوند می فرماید: توحید یعنی من مالک رزق هستم، مالک تو هستم، مالک رزقت هستم پس من به تو دستور میدهم آنچه را که به تو داده ام قرار نیست فقط خودت بخوری، این را باید شما به طبقات مستضعف برسانی.
✅ انفاق فقط این نیست که من یک پولی را در بیاورم و بعد که رفت در جیبم، بیایم چند قرانش را بدهم به دیگران. انفاق یک بخشش هم این است که شما در درآوردن پول حقوق مظلومین را ضایع نکنید. حق کارگر را به او بده. چرا شما تصور می کنید که چون شما سرمایه دار هستید حق دارید برای هر روزتان چند میلیون خرج کنید؛ اما چون او کارگر است او حق ندارد که در طول یک ماه یک کیلو گوشت بخرد برای خانوادهاش؟ بعد هم شما خیلی با تفاخر و تبختر بروید بنشینید در یک مسجد تسبیح به دست، 2 میلیون تومان هم مثلاً به مستضعفان کمک کنید؛ بعد یک نفر هم بگوید ما شا الله حاجی دو میلیون داد، دمش گرم! سر چه کسی را کلاه می گذارید؟
✅ این طبقات اجتماعی که ما درست کردیم، می تواند اصلاً اسلامی تصور شود؟ اصلا این آیت الله، این دکتر، این مهندس، کلی درس خوانده، دستش هم درد نکند؛ چرا باید فاصله انقدری باشد که هزاران نفر له شوند تا او زندگی مرفه داشته باشد؟ آن هم طبق قانون! خب این قانون مشکل دارد، این عدالت نیست!ً
✅ ما خیلی راحت داریم کنار می آییم با اختلاف طبقاتی. برای ما عادی شده که ما دارایانی هستیم که داریم در ماشینهایمان رفت و آمد می کنیم، یک عده هم باید بیایند اسفند بچرخانند دور ماشینهایمان بلکه دوزار بگذاریم کف دستشان! توحید کجا می خواهد خودش را نشان دهد؟ توحید در عدالت خودش را نشان میدهد. توحید در انفاق خودش را نشان میدهد.
✅ آن سرمایه داری که می تواند کم به کارگر بدهد و بیشتر به جیب بزند، اما به کارگر حقش را میدهد و کمتر می خورد، این انفاق می کند. این آمر به عدل است. این در صراط مستقیم است. آن پزشکی که می تواند بیشتر بگیرد و برای ۵ دقیقه مریض دیدن ۵۰ هزار یا صد هزار تومان بگیرد، ولی نمی گیرد، کمتر می گیرد، او دارد انفاق میکند.
✅ انفاق همیشه این نیست که آن پول را بگیرید میلیاردر بشوید بعد که میلیاردر شدید، دوزار هم بدهیم به فقرا و در راه خدا خرج کنیم؛ بلکه این است که آن اختلاف طبقاتی را در هم بشکنیم. این اختلاف طبقاتی در منطق دین نیست.
سسلام وخدا قوت شماره کارت نامعتبر است وفعال نیست